برو دست از سرم بردار می خوام آسوده تنها شم
می خوام با عکسِ رو دیوار بخوابم با چشاش پا شم
برو دست از سرم بردار دیگه اصلاٌ نمی خوامت
دیگه با ترسُ دلشوره تو هر لحظه نمی پامت
برو دست از سرم بردار، برو آرومُ آسوده
تو یادم دادی این حِسُ، یه کم تنهاییم خوبه
برو دست از سرم بردار می خوام با گریه تنها شم
واسه بغضایِ پنهونیم شبیه شعرِ دریا شم
برو دست از سرم بردار، برو من از چِشات سیرم
واسه اینکه تو خوش باشی من این تصمیمُ می گیرم
که باید از عبورِ تو یه حسِ تازه بر پا کرد
باید از خاطرت رد شد تو رو تو گریه پیدا کرد
برو دست از سرم بردار می خوام آسوده تنها شم
می خوام با عکسِ رو دیوار بخوابم با چشاش پا شم
برم دست از سرم بردار . . .
( اثر : حمید رضا ترتیبی-۱۷/۰۳/۱۳۹۰ )
نظرات شما عزیزان:
nazanin
ساعت22:41---20 خرداد 1390
حمید این شعرت معرکه بود...
برو دست از سرم بردار میخوام اسوده تنها شم...عالی بود...عالی...